Sunday, 13 January 2013



هنر نقاشی روی بدن

ثریا صالح و معصومه حسینی، دو خلبانی که از پرواز محروم شده اند
لس آنجلس تایمز گزارش داده است که ثریا صالح و معصومه حسینی دو خلبان/پیلوت جوان که نخستین زنان خلبان در تاریخ افغانستان از دهه 1980 می باشند، از انجام پرواز در افغانستان محروم شده اند. این دو خلبان آموزش های لازم برای پرواز را در کشور آمریکا دیده اند. گفته می شود دلیل اصلی محرومیت اين دو از پرواز، تعلق آن ها به مردم هزاره است، مردمی که بیش از دو قرن در افغانستان با شدیدترین جنایات ضد بشری روبرو می باشند.

Saturday, 1 December 2012



 زن از دیدگاه مولانای بلخ



مولاناجلال‌الدین محمد بلخی در ۶ ربیع‌الاول سال ۶۰۴ هجری قمری در بلخ زاده شد. پدر او مولانا محمد بن حسین خطیبی معروف به بهاءالدین ولد و سلطان‌العلما، از بزرگان صوفیه، مرد عارفی بود که نسبتش به احمد غزالی می‌ رسید. فخرالدین رازی که استاد سلطان محمد خوارزمشاه بود، شاه را بر ضد او برانگیخت. سلطان‌العلما احتمالاً در سال ۶۱۰ هجری قمری، همزمان با هجوم چنگیزخان از بلخ کوچید و سوگند یاد کرد که تا محمد خوارزمشاه بر تخت نشسته، به شهر خویش بازنگردد. مولانا در نوزده سالگی با گوهر خاتون ازدواج کرد. سلطان‌العلما در حدود سال ۶۲۸هجری قمری جان سپرد و در همان قونیه به خاک سپرده شد. در آن هنگام مولانا جلال‌الدین ۲۴ سال داشت که مریدان از او خواستند که جای پدرش را پر کند. سید برهان‌الدین محقق ترمذی، مرید پاکدل پدر مولانا بود و نخستین کسی بود که مولانا را به وادی طریقت راهنمایی کرد. مولانا در ۳۷ سالگی عارف و دانشمند دوران خود بود و مریدان و مردم از وجودش بهره‌مند بودند تا اینکه شمس‌الدین محمد بن ملک داد تبریزی روز شنبه ۲۶ جمادی‌الاخر ۶۴۲ نزد مولانا رفت و مولانا شیفته او شد. در این ملاقات کوتاه وی دوره پرشوری را آغاز کرد.
مادر مولانا مومنه خاتون نام داشت . او زن خسته گی ناپذیر بود ، او با زندگی نیمه زاهدانه شایسته گی همسری سلطان العلما بها والدین ولد را داشت .او شب وروز در فکر دو فرزندش جلال الدین وعلاء الدین بود . مومنه خاتون زنی بود با سواد ونخستین الفبای محبت، عشق وآموزش را به مولانا اموخت .پس از مومنه خاتون نصیبه خاتون کهنسال دایۀ پدر مولانا قرار داشت که روح کوچک جلال الدین را با قصه های دیو وپری وسیمرغ وداستانهای رستم وسهراب سیراب می کرد . نصیبه خاتون اندرز های سلطان العلما را که پیوسته در قالب افسانه های عامیانه می ریخت به خوبی به جلال الدین باز گو می کرد . افسانه های نصیبه خاتون نخستین خورش های معنوی مولانا بودند . او نخستین جرقه های آموزش وپرورش انسان را به مولانا آموخت .
خانم اول مولانا گوهر خاتون دختر شرف الدین لالای سمرقندی و خانم دوم او کراخاتون قونوی نام داشت. کراخاتون بیوه محمد شاه تاجر بود که پس از مرگ گوهر خاتون، با او بدون سر وصدا ازدواج کرد. کراخاتون از شوهر قبلی خود ، پسری بنام یحیا و دختری بنام کیمیا خاتون داشت و سپس دختری به اسم ملکه خاتون، ثمره ازدواج او با مولانا شد.
آورده اند که مهمترین زن در خانواده مولانا عروسش فاطمه خاتون، بود. مولانا زمانی كه هنوز فاطمه خاتون دختر صلاح الدین زرکوب، كودك بود و هنوز به همسری فرزندش سلطان ولد در نيامده بود، تعليم و تربيت او را به عهده گرفت و معلم او شد و ابتدا سواد و قران به وی آموخت. او مادر چلپی جلال الدين اميرعارف شد.
فاطمه خاتون عروس مولانا و بانوی سلطان ولد زنی بود که یک سده عمر کرد، دو کتاب بزرگ در باره مولانا یکی مناقب العارفین تالیف شمس الدین احمد الافلاکی العارفی و زندگی مولانا اثر فریدون سپهسالار از گفته ها ویادداشت های او فراهم گردید .
از فاطمه خاتون خانم سلطان ولد دو دختر بدنیا آمد که نخستین مطهره خاتون بود و مولانا او را عابده خاتون می نامید ودومی مشرف خاتون نام داشت که مولانا او را عارفه خاتون می خواند.
افزون از خانواده مولانا و بر خلاف رسم ورواج آن زمان، نخستین بار زنان نیز درحلقه پیروان مدرسه مولانا و در رقص وسماع در آمدند ، انگیزه آن، تبلیغ عشق ومهر انسان بود. در میان زنانی شامل بودند که در همان زمان بر اریکه شهرت تکیه زده بودند ، بانوی آواز خوان زیبای که به طاووس مشهور بود در حلقه مریدان مولاناشامل شد وبه این افتخار تمام غلامان وکنیزان خود را آزاد کرد.
همسر امین الله میکاییل بانوی بود که شامگاهان زنان را گرد هم می آورد، تا در محافل و رقص وسماع سهم می گرفتند. شاهدخت گومیچ خاتون دختر سلطان غیاث الدین نیز در حلقات سماع مولانا شامل بود که با شور وهیجان ورسیدن به جایگاه کمال در محافل سماع اشتراک می کردند و دیوار خرافات، جهل و زن ستیزی را درهم می کوبیدند، فخر النساء در محافل سماع در شهر( توقات) به مقام مرشدی خانقاهی رسیده بود.
مولانا بعد از 68 سال زندگی پس از مدت‌ها بیماری در پی تب سوزان در غروب یکشنبه ۵ جمادی الآخر ۶۷۲ هجری قمری درگذشت. مرقد و مزار او در شهر قونیۀ کشور ترکیه، زیارتگاه خاص و عام است. آثار مولانا عبارت از : مثنوی معنوی، کلیات شمس، فیه ما فیه، مکتوبات و مجالس سبعه می باشد.

در این مقاله سیمای زن در آثار مولانا بخصوص در مثنوی معنوی به بحث و بررسی اجمالی گرفته می شود:
مولانا در خانواده خویش از لطف و محبت و احترام زنانی که از آنها نام بردیم، برخوردار بوده، او مقابلتاً با آنها روش خوب و نیک داشته و شخصاً نسبت به زن تعصب و تبعیض نداشته، از زنان، حضور و نقش آنها در خانواده به نیکی یاد نموده، اما آثار او از شرایط محیط و مناسبات مردسالاری نیز متأثر بوده، چنانچه دو دیدگاه متفاوت و متناقض نسبت به زن در چکامه ها و سروده هایش شاهد مدعاست. زن در آثار او از یک طرف، نماد و مظهر عشق الهی، روح و جان است و از سوی دیگر نماد و مظهر جسم، حرص، هوی و هوس. آثار او در قبال زن نگرش دوگانه مثبت و منفی دارد. دیدگاه اول که مثبت است، بیشتر معطوف به سیمای مادرانه زن است. این دیدگاه توأم با کمال احترام است. او، مادر را سرچشمه هستی و زندگی میداند. سیمای مادر را فداکار و مهربان مجسم می سازد و مادر را واجب الاحترام می داند.
بچه میلرزد از آن نیش حجام
مادر مشفق در آن غم شاد کام
نیم جان بستاند و صد جان دهد
آنکه در وهمت نیاید آن دهد
او نسبت به مادر خیلی خوشبین است، شأن و مقام مادر را می ستاید:
حق مادر بعد از آن شد کآن کریم
کرد او را از جنین تو غریم
صورتی کردت درون جسم او
داد در حملش ورا آرام و خو
همچو جزو متصل دید او تو را
متصل را کرد تدبیرش جدا
حق هزاران صنعت و فن ساختست
تا که مادر بر تو مهر انداختست

او نفس كلی را هم كه سبب آموختن علوم و آشکار شدن معارف می ‏شود ، در وجود زنی كه مادر و معلم است، نمادينه كرده است:
چه ها می ‏كنـد مادر نفس كلی
كه تا بی لسـانی بيابد لسـانی
مولانا مثل سایر عرفا بر محبت تأکید می ورزند و خداوند را منبع اصلی محبت ها می داند. مهر و محبت زن و مرد را هم جزء محبت الهی تلقی می کند.
ای تو پناه همه روز محن
باز سپردم به تو من خویشتن
قلزم مهری که کناریش نیست
قطرۀ آن، الفت مردست و زن
مولانا، حسن زن را به باده و شراب تشبیه نموده و صورت زن را به جام مشابهت داده، او در فیه ما فیه حکایت عیب جویان لیلی را ذکر نموده که به مجنون گفتند که این شهر صدها دختر زیبا تر از لیلی دارد و مجنون در پاسخ  گفت که این لیلی نه، بل جام شرابی است و من به آن نظر دارم.
ای رهیده جان تو از ما و من
ای لطیفه روح اندر مرد و زن
مرد و زن چون یک شود، آن تویی
چون که یکها محو شد، آنک تویی
این من و ما بهر آن برساختی
تا تو با خود نرد خدمت باختی
تا من و تو ها همه یک جان شوند
عاقبت مستغرق  جانان شوند
این همه هست و بیا ای امر ((کُن))
ای منزه از بیا و از سخن
  ليلی از ديدگاه مولانا بهترين نماد عشق و جمال الهی است. او در( فيه ما فيه) و هم در (مثنوی) حكايت عيب‌ جويان ليلی را نقل می ‏كند كه به مجنون گفتند زيباتر از ليلی در اين شهر بسيار است و مجنون پاسخ داد: ليلی صورت نيست و من ليلی را به صورت دوست نمی ‌دارم؛ او برای من جام می است
ابلهان گفتند مجنون را ز جهل
حسن لیلی نیست چندان، هست سهل
بهتر از وی صد هزاران دلربا
هست همچون ماه اندر شهر ما
گفت صورت کوزه است و حسن می
می خدایم می دهد از نقش وی
کوزه می بینی و لیکن آن شراب
روی ننماید به چشم ناصواب
لیلی در شعر مولانا نماد وتجلی گاه خداوند است. او سرآمد زنان در مقام معشوقه است. پاك تر از ليلی در ميان شخصيت‌های شعر عاشقانه وجود ندارد و جالب تر آن است كه او از زيبايی هم برخوردار نيست.
این کیست این؟ این کیست این؟ در حلقه ناگاه آمده
این نور الهی است این، از پیش الله آمده
لیلی زیبا را نگر، خوش طالب مجنون شده
و ان کهربای روح بین در جذب هر کاه آمده
ما جراهای لیلا و مجنون در آثار مولانا با مفاهیم عرفانی بیان شده با عشق آسمانی پیوند خورده است.
مولانا زن را نماد روح و جان می داند. او روح و جان آدمی را که لطیف است و پرده نشین کالبد انسان می باشد، مؤنث و از جنس زن می داند.
پادشاهی به مجنون گفت تو را چه افتاده كه خود را به عشق ليلی رسوا و بی ‌خانمان كرده‌ای؟ بيا تا خوبان به تو نمايم و بخشم. چون خوبان را آوردند، مجنون سر فرو افكنده بود و به زير می ‌نگريست. پادشـاه فرمود آخر سر را برگير و نظر كن. گفت: عشـق ليلی شمشير كشيده است؛ اگر سر بردارم، می ‌ترسم سرم را بيندازد.
مجنون پس از آوارگی بسيار به محل سكونت ليلي بازگشت و از او نشان جست. به او گفتند كه ليلی در غياب وی قالب تهی كرده است، اما گور او را به وی نشان ندادند. مجنون گفت بوی ليلی راهنمای من در رسيدن به اوست. خاك گورستان را مشت زد و بو كرد و سرانجام گور وی را يافت؛ نعره‌ای زد و جان به جانان تسليم كرد:
همان بـو شـكفتش، همان بو بكشتـش
به يك نفخه حشری، به يك نفخه لايی
مولانا اين گونه رسيدن مجنون را به ليلی ، تمثيلی برای جستجوی بوی حق از دهان اولياء می ‌داند كه سرانجام جان سالك را به حضرت حق رهنمون می ‌سازد . پس مي ‌گويد:
به ليلی رسيد او، به مولی رسد جان
زمين شد زمينی، سما شد سمايی
مولانا زن را نماد روح و جان مي داند، او روح و جان آدمی را از اين نظر كه لطيف ترين جانب وجود و پرده‌ نشين كالبد انسان است، مؤنث و از جنس زن می ‌شمار:
سیمرغ کوه قاف رسیدن گرفت باز

مرغ دلم ز سینه پریدن گرفت باز
خاتون روح خانه نشین از سرای تن
چادر کشان ز عشق دویدن گرفت باز
او در رباعیاتش جان را در قالب زن می بیند و کد بانوی جان می گوید.
جان را که در آن خانه و ثاقش دادم
دل پیش تو بود من نفاقش دادم
چون چند گهی نشست کد بانوی جان
عشق تو رسید و سه طلاقش دادم



یکی از مثال های که در اشعار مولانا بیانگر نفس اماره است، بلقیس می باشد. او به خاطر گردن نهادن به حقیقت و ایمان آوردن به سلیمان، مورد ستایش مولاناست. مولانا، بلقیس را پیش از پذیرفتن دعوت سلیمان، نماد نفس اماره دانسته که هدهد عقل در گوشه سرای نشسته منقار اندیشه بر سینه می زند تا از خواب غفلت بیدار سازد و نامه به او تقدیم نماید. دل بستگی بلقیس به تخت پادشاهی، مظهر تعلقات مادی بلقیس است.  
 دیدگاه مثنوی در باب زن چیزی نیست که مولانا آنرا در تجارب عرفانی در یافته باشد، بل همان دیدگاه ها، باورها و ارزش های است که فرهنگ آن زمان برای زن قایل بود. در مثنوی از زن به نیکی یاد شده، که این موارد قابل ذکراست:
حضرت انس مهمان دار بود. به خدمه حکم می کند تا سفره آلوده را به تنور پر از آتش اندازد. ساعتی بعد سفره را از تنور بر میدارند می بینند که پاک و منزه شده، مهمانان به حیرت میروند و از حضرت انس می پرسند که این چه بود؟
گفت: ز آن که مصطفی دست و دهان
بس بمالید اندر این دستار خوان
باز مهمانان از خدمه پرسیدند که چرا چنین سفره ارزشمند را به آتش تنور انداخت؟
این چنین دستارخوان قیمتی
چون فگندی اندر آتش ای ستی؟
گفت: دارم برکریمان اعتماد
نیستم ز اکرام ایشان نا امید
سر در اندازم، نه این دستارخوان
ز اعتماد هر کریم راز دان
مولانا در این حکایت از مردان گلایه دارد که اگر یک زن خدمه به صاحب خود اعتماد می کند، چرا یک مرد به پیر و مرشد خود اعتماد نمی کند؟
ای برادر خود بر این اکسیر زن
کم نباید صدق مرد از صدق زن
آن دل مردی که از زن کم بود
آن دلی باشد که کم از اشکم بود
در موارد ذیل هم زنان به نیکی یاد شده اند:
مولانا در دفتر ششم مثنوی می گوید چنان که در دنیا خوب ها نادر است، در زن هم چنین است:
جز به نادر در تن زن رستمی
گشته باشد خفیه هم چون مریمی
زن در حریم خانواده از دیدگاه مولانا ارزش بس عالی دارد. زن در اشعار مولانا به حیث همسر برای فعالیت های مرد مهمترین انگیزه است.
مولانا در اشعار خود تفکر قد ما را که هفت سیاره را در هفت فلک آسمان، آباء علوی یا پدران آسمانی میدانستند و چهار عنصر آب و باد و خاک و آتش را مادران زمینی تلقی می نمودند، كه گویا از ازدواج، تأثير و تأثرشان، مواليد ثلاثه يعني جماد و نبات و حيوان متولد مي ‏شوند. مولانا در اشعار خود به كرات اين تفكر را منعكس كرده است: در اشعار خود به تکرار آورده است.
هست هر جزوی ز عالم جفت خواه
راست همچون کهربا و برگ کاه
آسمان مرد و زمین زن در خرد
هرچه آن انداخت این می پرورد
هست سرگردان فلک اندر زمین
همچون مردان گرد مکسب بهر زن
وین زمین کد بانو یها میکند
بر ولادات و رضاعش می تند
پس زمین و چرخ را دان هوشمند
چون که کار هوشمندان می کنند

او در اشعار خود، زمین را مادر می داند که همه دانه ها در آن میروید. او خاصیت زمین را که باروری، رویش و پرورش است، درک می کند. او در غزل هایش نيز بارها به مادر بودن زمين اشاره كرده است.
از چار مادر برترم و زهفت آبا نیز هم
من گوهر کانی بدم کاینجا به دیدار آمدم
به مثل خلقت مردم نزاد از خاک و از انجم
و گرچه زاد بس نادر ازین داماد و کد بانو
زمین چون زن، فلک چون شو، خورد فرزند چون گربه
من این زن را و این شو را نمی دانم، نمی دانم
ای جانها ما کوی او، وی قبله من ما کوی او
فراش این کو آسمان، وین خاک کد بانوی او
مولانا تحت تأثیر بینش و جهانبینی و عقاید جامعه مرد سالاری آن روزگار، سیمای زن را در نماد منفی هم به تصویر کشیده است. نفس به معني روح و جان، نماد منفی نيست. واژۀ نفس در زبان عربی برای اشياء و اسامی، مؤنث تلقی می ‏شود اين تلقی در نماد پردازی مسلمانان بی تأثير نبوده است. مولانا در توجيه مؤنث شمردن نفس به اعتبار واژۀ عربی می ‌گويد:
این حمیرا لفظ تانیث است، و جان
نام تأنیثش نهند این تا زیان
لیک از تأنیث جان را باک نیست
روح را با مرد و زن اشراک نیست
از مؤنث و زمذکر برترست
این نه آن جانست کز خشک و ترست
این نه آن جان است کافزاید زنان
یاگهی باشد چنین گاهی چنان
مولانا در دیدگاه دوم که منفی است، به چهره زن از زاویه عشق و هوس نگریسته، مرد را توصیه نموده تا از تمایل و گرایش به محبت زنان بر حذر باشد. بدبختی و گمراهی انسان را ناشی از گرایش به زنان دانسته، زن را مشابه سیم و زر تلقی نموده، گرایش به آن را گمراهی پنداشته است.
به نظر مولانا زنان رنگ و بو پرست اند، نه حقیقت پرست
گرنه ای در راه دین از رهزنان
رنگ و بو پرست مانند زنان
وصف حیوانی بود بر زن فزون
ز آن که سوی رنگ و بو دارد رکون
مولانا از اين كه نفس را زن، و عقل را مرد تلقی می ‌كنند، تلويحاً می ‌گويد خوب است كه نفس، زن است و ضعيف، و عقل مرد است و قوی ؛ اگر نفسِ زشت نهاد، زن نبود و مرد بود، آن وقت چه می ‌كرديم؟!
وای آنــكه عقــل او مــاده بـود
نـفس زشـتش نـر و آمـاده بود
لاجـرم مغلـوب بـاشــد عقـل او
جز سوی خسران نباشد نقل او
ای خنك آنكس كه عقلش نر بود
نفس زشتش ماده و مضطر بود
زن بنابر تقاضاها در راستای رفع احتیاجات زندگی، نماد حرص و طمع خوانده شده است و مرد به دلیل عدم توجه به دنیا، نماد عقل تلقی گردیده است. زن در اشعار مولانا به رياكاری و مكاری، و راهزنی دل و دين نیز متهم شده است:
هلا ای نفس کدبانو
 بنه سر برسر زانو


زن از ديدگاه مولانا نماد نفس در معنای منفی هم هست . مولانا نفس انسان را زن و عقل او را مرد می ‌داند و مخالفت زن و شوهر را در نزاع و مشاجرۀ خانوادگی به مخالفت نفس با عقل تأويل می ‏كند؛ زيرا زن مايحتاج زندگی را می ‏خواهد و شوهر او را به صبر و توكل فرامی ‌خواند:
ماجرای مرد و زن افتاد نقل
آن مثال نفس خود می دان و عقل
این زن و مردی که نفس است و خرد
نیک بایسته ست بهر نیک و بد
زین دو بایسته درین خاکی سرا
روز و شب در جنگ و اندر ماجرا
زن همی خواهد حویج خانقاه
یعنی آب رو و نان و خوان و جاه
نفس همچون زن بی چاره گری
گاه خاکی گاه جوید سروری
عقل خود زین فکرها آگاه نیست
در دماغش جز غم الله نیست
مولانا در برخی موارد و ابیات دید و نظر مثبت ثابت ندارد. گاهی زن را خیلی عالی و گاهی بر عکس ضعیف، گمراه کننده و جنس دوم معرفی می نماید. زن در مثنوی مثل کودک رأی و نظر روشن ندارد و نفس شیطانی خوانده شده است.
مشورت با کی کنیم؟
انبیاء گفتند با عقل امام
گفت گر کودک در آید یا زنی
کو ندارد عقل و رأی روشنی
گفت با او مشورت کن و آنچه گفت
تو خلاف آن کن و در راه افت
نفس خود را زن شناس، از زن بتر
زانکه زن جز وی ست، نفست کل شر
نفس همچون زن، پی چاره گری
گاه خاکی، گاه جوید سروری
دنيـا با جاذبه‌های نفسـانی كه دارد، به منزله زنی اسـت كه بايـد از آن حذر كرد وگرنه مرگ پيش از مرگ كه آرمان عارفان است، حاصل نخواهد شد:
 جهدی بكن ار پند پذيری دو سه روز
تا پيشتر از مرگ بميری دو سه روز
دنيـا زن پيـرست چـه باشـد گـر تـو
بـا پيرزنی انس نگيری دو سه روز
زن به علت درخواست مايحتاج مادی و ترغيب شوهر به برآورده ساختن آرمان های دنيوی، نماد حرص و طمع و مرد به دليل عدم توجه به دنيا و سعی در مسایل معرفتی نماد عقل و مايۀ روشنايی است. در اشعار مولانا شوهر به عقل و خانم به حرص و طمع به تکرار تشبیه شده است.
عقل را شو دان و زن حرص و طمع
این دو ظمانی و منکر، عقل شمع


زن در حريم خانواده، از ديدگاه او ارزش خاصی دارد. در شعراو همسر مهمترين انگيزه مرد در فعاليت‌های روزانه و تحمل بار گران زندگي است. بسياری از حكايت‌ها و تمثيل‌های مولانا در زمينه خانواده و با بازيگری همسران ساخته شده است:
جبرئيل است مگر باد و درختان مريم
دست بازی نگر آن سان كه كند شوهر و زن
در مقـام مصـلح اجتماعی، مخاطب خـود را به رعايت خوش ‌رفتاری و عدالت با همسر فرا می ‌خواند و او را هشدار می ‏دهد كه توجه داشته باش كه هر رفتاری را تو با او داشته باشی ، خدا هم با تو خواهد داشت:
آنچه بـا او تـو كنـی ای معتمـد
از بـد و نيـكی، خـدا با تـو كند
مولانا سیلی پدر را بهتر از حلوای مادر تلقی نموده در شعر فوق جبر و فشار پدر را نسبت به مهربانی های مادر ترجیح میدهد.
هست مادر نفس و بابا عقل راد
اولش تنگی و آخر صد گشاد
در سمبول سازی و نماد پردازی های مولانا، پدر، نماد عقل است و مادر نماد جسم می باشد و شرف به پدر منسوب است
تو را چو عقل پدر بوده است و تن مادر
جمال روی پدر درنگر اگر پسری
زن در مثنوی ناقص العقل و ضعیف و عاقبت نا اندیش خوانده شده است:
همچو او بی قیمت است و لاشی است
خواب زن کمتر ز خواب مرد دان
از پی نقصان عقل و ضعف جان
حمله زن در میان کار زار
نشکند صف، بلکه گردد کار، زار
گرچه می بینی چو شیر اندر صفش
تیغ بگرفته، همی لرزد کفش
فضل مردان بر زن ای حالی پرست
ز آن بود که مرد پایان بین تر است
چون که اندر مرد خوی زن نهد
او مخنث گردد و گان میدهد
مولانا در توجه به افسانه هابیل و قابیل، زن را بهانه و دلیل اولین خونریزی در جهان تلقی نموده است:
اولین خون در جهان ظلم و داد
از کف قابیل بهر زن فتاد
مولانا سیم و زر و زن را فریبنده معنویات خوانده که دلبستگی به آن روح انسان را از خدا و معنویات دور می سازد. او زر و زن را مظهر جاذبه نفسانی می داند، آدمی را از گرایش به آن بر حذر می خواند که مبادا کشتی وجود در کشاکش این گردابها بشکند.
گاهی نهد در طبع تو سودای سیم و زر و زن
گاهی نهد در جان تو نور خیال مصطفی
این سوکشان سوی خوشان
و آن سو کشان با ناخوشان
یا بگذرد یا بشکند کشتی در این گردابها
مولانا در اشعارش زن را افزار اغوا گری میداند. او ميگويد ابليس در آغاز آفرينش و در ماجرای مهلت خواستن از پروردگار براي گمراه ساختن بندگانش، باده و چنگ را درنظرداشت، اما وقتی زيبايی و جذابیت زن را دید، آن را جهت نیل به مقصود برگزید. انسان در جستجوی آب به آسانی سردوچار سراب مي شود:
زر و زن را به جان مپرست، زیرا
برین دو، دوخت یزدان کافری را
جهاد نفس کن زیرا که اجریست
برای این دهدش لشکری را
مولانا هشدار میدهد که هوا خواه زن و زر مشوید. دوری از این دو را، جهاد نفس خوانده، گرایش به این دو را گمراهی دانسته است.
گوييا حق تافت از پرده رقيق
چون که خوبی زنان با او نمود
که ز عقل و صبر مردان می ربود
پس زد انگشتک به رقص اندر فتاد
که بده زود تر رسیدم در مراد
چون بدید آن چشم های پُر خمار
که کند عقل و خرد را بی قرار
و آن صفای عارض آن دلبران
که بسزد چون سپند ای دل بر
رو و خال و ابرو لب چون عقیق
مولانا عقیده دارد که زنان نمی توانند با نفس خود مبارزه و جهاد کنند.
چون غزا ندهد زنان را هیچ دست
کی دهد آن که جهاد اکبر است!

به عقیده مولانا در اشعارش، کشش و جاذبه زن برای اغوای مرد قوی تر از باده و شراب است. زن و زر جاذبه دارد. اما جاذبه و کشش زن نسبت به زر بیشتر است، زیرا این جاذبه دوطرفه است. بنابر همین برداشتها، زن در مثنوی انگیزنده و موجود فتنه جو خوانده شده است.
هست فتنه غمزۀ غمازه زن
لیک آن صد تو شود ز آواز زن
مولانا می گوید که حکایت زن و مرد نا محرم در خلوت، حکایت آتش و پنبه است که در یک چشم برهم زدن هستی هر دو را خاکستر می کند.
هیچکس را با زنان محرم مدار
که مثال این دو پنبه ست و شرار
آتشی باید بشسته ز آب حق
همچو یوسف معتصم اندر رهق (گناه)
كز زليخای لطيف سروقد
همچو شیران خویشتن را واکشد




ناپیلیون را زن افغان شکست داد؟
ناپیلیون چطور بدست زن افغان شکست می خورد؟ درکدام نبرد شکست می خورد؟ کدام عامل باعث می شود که یک زن افغان یک قهرمان جهانی را شکست بدهد؟ این زن افغان کی بود؟ ازکجا بود وچه نام داشت؟وازکدام وویژه گی ها  برخرداربود؟  جواب این سوالات را شما دراین مقاله دریافت خواهد کرد. وناگفته نماند که داستان شکست ناپیلیون بذست زن افغان
 این داستان جالب هرگیز ازمطبوعات منتشر نشده است وازمنابع صدا وسیما هم شنیده نشده است ودر کدام اثرعلمی وتاریخی هم درج نشده است. این واقع تاریخی زن افغان وهمچون دیگروافعات وداستان های شجاعت هوشیاری وزیرکی زن افغان نادیده گرفته شده ویا هم کتمان شده است. ولی تاریخ گواه است که این سرزمین در هرزمان زن های باهوش وبا درایت داشه وخواهد داشت که ناپبلیون های امدنی را بشکست مواجه سازد. 
قبل ازاینکه به اصلی موضوغ داستان وحکایت مغلوب شدن ناپیلیون بدست زن افغان پردازیم. قابل اهمیت خواهد بود که نخست درمورد عوامل وعلت های بپردازیم که منجربشکست قهرامان بزرگ اروپا ناپبلبون ارطرف یک خانم افغان که بنام ناقص العقل نامیده می شود مختصر وفشرده عوامل را بررسی نمایم.
بسیارشنیده شده واکنون هم می شنویم که زنان نمیتوانند که کارهای بزرگ را انجام دهند چون عقل ایشان کامل نمی باشد ویکی از شبهاتی که از دیر باز، حول محور زن و شخصیت وی مطرح بوده، شبهه نقصان عقل زن می باشد . این شبهه آن چنان فراگیر گردیده که از بین خود زنان نیز موافقانی پیدا نموده است . بدین معنا که این شبهه برای برخی از زنان هم که از آگاهی کافی برخوردار نیستند، قابل پذیرش شده است.که زن نمیتواند بمثل مرد به کارها بزرگ چنگ زنند و فهرمانان را شکست دهند و کشوررا مدیریت نمایند و مقام ریاست کشوررا متصرف شوند. ولی سوال اینجا است که این زن افغان که عقل ایشان کامل نیست ( ناقص العقل ) چطورمیتواند که فهرمان کامل العقل  یعنی ناپیلیون را شکست بدهد وهمچون میتوانیم نام صدهای زنان را گرفت که درتارثخ گذشته وتاریخ معاصردرتمام ابعاد زندگی خدمات شایان را انجام داده اند که ثابت می سازد که تعقل وتفکر زنان برابرومساوی تعقل وتفکرمردان استند وحتی دربعض مواقغ عقل وفکرزنان بهترازعقل وفکرمردان عمل میکند دراین مورد که عقل وفراست زنان برابربا مردان است مثال های بسیارفروان درصحنه اختراعات.انکشافات ومبارزات داشته ایم وخواهیم داشت.
برای این که مساوی بودن عقل زن ومرد را ازدیگا علمی وفلسقی ثابت کرده باشیم می پردازیم ببعض تحقیفات علمی وفلسفی تا روش گردد که زن ومرد درتعقل وتفکر مساوی استند هنگامیکه عقل و فکرزن ومرد مساوی باشد بیدون شک ثابت می شود که درتمام امورزندگی زن ومرد باهم حقوق مساوی داردند هیچکدام ازاین دونوع بشر یکی بالادیگری قوقیت عقلانی  ندارد.
اگریک مرد ریس جمهورشده میتواند یک زن هم می تواند بخاطریکه عقل ومغزانسان کنترول کننده امورزندگی انسانها است  نه که نشیب وفرازجسمانی وفزیکی انسان.
 به گفتة افلاطون  مرد وزن در جامعه مانند دست راست ودست چپ مي باشند امّا ما چون دست را ست را بيشتر بكار مي بريم لذا در انجام كارها مهارتي بيشتري يافته است
تمام اعضا و جوارح انسان داراي استعداد هايي هستند كه شايد ده صدم آنها به فعليت نرسيده باشند ودر همان مقام قابليت وشأنيت باقي مانده اند وانسان از حيث قابليت واستعداد بحدي است كه « به جز خدا همه چيز مي شود ». مثلا اگرانساني از نعمت دودست محروم شود، مي تواند كار هاي معمولي را كه يك انسان سالم بادست انجام مي دهد با پاهايش وبا دندانهايش انجام دهد. با تمرين و بكار انداختن مي تواند با پاها غذا بخورد ، دوخت ودوز كند ، پخت وپز نمايد ، لباس بشويد ،ببافد ، بريسد ، ينويسد، خوشنويسي كند . وهمينطور هر عضوي ازاعضاي بدن كه از كار بيافتد، عضو ديگر استعداد آن را دارد كه وظايف اورا انجام دهد، وهمين اعضاي بدن اگر بكار انداخته نشوند و تحرك كافي را نداشته باشند در زمان كوتاه عضلات تنبل مي شوند و انسان دچار فلج زدگي مي شود . قواي باطني انسان نيز چنين مي باشند ، اگر قوة عاقله بكار گرفته نشود خفته مي ماند ، اگر حافظه فعال نباشد رشد نمي كند ، واگر استعداهاي باطني عمل نكنند به ركود كشانده مي شوند. واما زن به عنوان عضوي از پيكرة عظيم انساني بر اثر ظلمها وستمهاي روزگار ، با تمام استعدادهاي معنوي و خدادادي خويش در شأ نيت مانده و به فعليت نرسيده است.
تعجب آورتراينكه درکشورچين مردان هوس پرست برطبق ميل شهواني شان حتي از رشد طبيعي جسماني زنان نيز جلو گيري مي كردند ، دختران هنگاميكه به سن معيّني مي  رسيدند ،پا هاي شان را درقالب ميكردند ونمي گذاشتند رشد كنند. چون پاهاي كوچك را به عنوان يك زيبايي از دختران مي پسنديدند  ويا اين كار را به خاطر اين مي كردند كه پا هاي زنان ناقص بمانند ونتوانند از خانه جارج شوند . اين قشر مظلوم تا اين حد شكنجه هاي روحي وجسمي تحمل كرده اند وبا اين حساب چگونه كمال عقل را براي آنها انتظار داشت ، اگر مردان هم در اين وضعيت قرار مي گرفتند، ناقص العقل بلكه فاقد عقل مي شدند.
تحقیق علمی ثابت کرده است اگر برای زن ها ضمینهای وفرصت ها داده شود قسمیکه برای مردها داده شده است زن ازمردها با استعدادتروقوی تر در عقل فکراند تحقیفات مدرن ساینس وتکنالوجی ثابت کرده که زنان ازمردان باهوشتروعقل ایشان تیزوتند ترازمرد ها است.
تحقیق جدید میگوید. اغا سینگ' فراوت ازکشوراسترالیا که  مادروکاشف روانشناسی درسالها 1938نامیده شده بود درتحقیفات روانشناسی خویش در باره مرد وزن میگوید که مرد وزن درتعقل وتفکروروح وروان زن ومرد فرق نیست ولی کلتورهای مختلف ومحیط زیست مختلف  زن مرد را به دو صنف مختلف عقلی وتعقلاتی  تقسیم میکند.بطورمثال خانم هیلری کلنتون هم یک زن است که سیاست دنیا را مدیریت میکند و خانم سحرگل هم یک زن است که ازظلم وستم
ناخون هایش کشیده می شود ولی صدایش را کسی نمی شنود چون تفاوت کلتور ومحیط است.
این موضوع که آیا زنان واقعا عقلشان کم است؟ و در مقایسه با مردان، قوه درک و فهم شان ناقص است؟ درجوامع علمی و دانشگاهی مورد بحث و بررسی قرار گرفته و نظرات مختلفی پیرامون آن ابراز شده است ثابت شده که در عقل ومغز زن ومرد هیچ گونه تفاوت وجود ندارد بلکه ثابت شده که سلول های زنان یازده فیصد ازمرد های بیشتر است.این بدین معنا که یک زن میتواند که دریک زمان واحد چند کاررا انجام دهید بطورمثام. اشپزی کردن متوجه طفل خود بودن فلم نگاه کردن ودرگوشی تلفون با دوستانش حرف زن. ولی مردهای دی یک زمان واحد صرف یک کار ویا دوکاررا انجام داده میواند. بطورمثال اگر یک مرد میخواهد که فلم تماشا کند باید هم ساکت ورام باشدن واگرمطالعه میکند باثد ازهرطرف ارامش مستولی باشد.
برای پاسخ به این سؤال و بسیاری پرسش های دیگر، پرداختن به نکاتی چند، قابل اهمیت می
نخست به عقل ومغز انسان می پردازیم. تا ثابت نمایم که زن افغان واقعا قهرمان اروپا راشکست داده است بخاطریکه خصوصیات شکست ناپیلینون درعقل یک زن موجوبوده است.
 عقل و مغز انسان یعنی چه؟
مغز بمفهوم کل، عضوی است که در بدن تمام جانداران نقش مرکز سیستم عصبی
را د ارد. فرمان همه حرکات وفعالیت های بدن از مغز صادر می شود . مغز
انسان نیز شبکه پیچیده ای از رشته مدار های عصبی است این ماده نرم گوشتی است مغز یگانه اندامی است که در هنگام تولد نسبت به سایر اندام های بدن انسان به مرتبه بلوغ یافته خود نزدیک تر است . مغز انسان درزمان تولدش حدود 300 تا 400 گرم می باشد وتمام سلول های را که اوتا آخر عمر نیاز دارد در مغزوجود میداشته باشد . وبگواهی علم ، رشد مغز در سن 18 سالگی متوقف می شود. این عضو خیلی ملفوف نزدیک به 2 % وزن انسان را تشکیل می دهد که حد اکثر عرض آن 14 میلی متر ، طول آن 167 میلی متر ، وارتفاع آن 93 میلی متر
بوده و در درون جمجمه قرار دارد ودر واقع یکی از دو بخش دستگاه عصبی مرکزی می باشد  مغز انسان به انسان اجازه سخن گفتن، گوش کردن ، دیدن .فکر کردن، آموختن ، آمیزش ودرک
احساسات ، شناخت اهمیت زندگی و بقاء را می دهد وشب وروز بدون وقفه کار می کند .
وزن مغز. ورشد عقلی ومغزی انسان
وزن طبیعی مغز یک انسان عادی در حدود 1300 تا 1400 گرم می باشد . و در حدود 75 میلی لیتر از خون در هر دقیقه به مغز پمپاژ می شود. وقریببه 30 % کل انرژی حاصل شده وجود را مصرف می کند. ساختارمغز هنگامیکه چیزی را یاد می گیریم تغییر می کند . دانشمندان بر این باورند ، هر بار که یک فکر جدید به ذهن انسان خطور می کند و یا چیزی را در ذهن خود حفظ می کند، یک پیوند عصبی جدید در مغزاو ایجاد می شود. بدین مناسبت تمرینات فکری پی در پی انعطاف پذیری مغز را بیشتر کرده وزمینه ساز تسریع روند تفکر در انسان میگردد. که این مربوط به مرد ویا زن نیست هر انسان میتواند که این پیوند و رشد  فکری وعقلی را کسب کند.
رشدی عقلی و مغزی درچیست؟
میزان توانائی دانش وآگاهی و نواندیشی مغز به حجم یا وزن آن ارتباطی ندارد. بلکه تفکر واستفاده بیشتر از آن باعث تقویت حافظ و رشد خلاقیت مغزی درانسان می شود. همچنان هیچ دلیلی وجود ندارد که وزن و حجم مغز یک دانشمند بزرگتر از یک فرد عادی باشد . زیرا در اثر تحقیقات انجام شده روی مغز البرت اینشتین ( 1879 مارچ 14ـ 18 . ابریل 1955 ) نشان می دهد که حجم ووزن مغز او کمتر از حد متوسط (تقریبا ً نزدیک به 1375 گرم ) بوده است .موجودیت هوش بالای « اینشتین » بوسیله پیوند های ایجاد شده میان سلول های عصبی مغزش ومشغولیت مسلسل تفکروی بوده است .
سلول  عقلی و مغزی چیست؟
در مغز انسان حدود 000 000 000 000 100 بیلیون سلول وجود دارد وبصورت یک شبکه پیچیده بایکدیگر در همبستگی وارتباط هستند .مغز زن هابراصل ساختار بیولوژیکی نسبت به مرد ها در حدو 100 گرم سبک تر است . این بدان معنی نیست که خلاقیت فکری زنان نسبت به مردان کمتر باشد. از همه مهم تر این است که سلول های عصبی زنها نسبت به مرد ها 11 % زیاد ترمی باشد . که باعث ارتقاع قدرت تحمل پذیری و مهر ورزی در آنها میگردد.
انواع عقل
عقل سه نوع است عقل نظری وعقل عملی وعقل ابزاری.  مراد از عقل نظری، قوه ای است که متکفل درک انسان از جهان واقع است. عقل عملی به معنای درک حسن و قبح اشیاء است. به عبارت دیگر، به کمک عقل عملی می توان خیر را از شر تشخیص داد .عقل ابزاری یا قدرت برنامه ریزی برای رسیدن به هدف مطلوب را عقل ابزاری یا عقل معاش می گویند.
در عقل عملی و نظری، هیچ تفاوتی بین زن و مرد نیست و هر دو به یکسان از این دو نوع عقل بهره ورند . اگر تفاوتی بین زن و مرد از نظر عقلی باشد، در مورد عقل ابزاری است . که این خود نیز جای بسی تامل دارد. چرا که زنان بسیاری هستند که در عقل ابزاری نیز، بر مردان پیشقدم اند. زیرا این عقل بیشتر مربوط به امور اجرایی و مسائل سیاسی اقتصادی وعلمی وفرهنگی  می شود. و این نشانه آن نیست که اگر کسی در مسائل مدیریتی سیاسی، اقتصادی، علمی عقل بیشتر و قوه درک وسیعتری داشت، کامل العقل است ونداشت ناقص العقل است. قسمیکه قبلا یاد اورشدیم که اگر فرصت رشد وضمینه تعلیم وتحصیل وتشویق فامیلی ومحیطی که برای مرد فراهم است همچون برای زن هاهم فراهم گردد زن هم به درجه بلند خواهد رسید طوریکه فعلا مرد ها رسده اند.
بسيار روشن است كه درعصرجاهليت قديم  ونيز در عصرمدرن زن وضعيت نا هنجار و اسفباري داشته است ، وحشيانه ترين رفتار ها و نفرت انگيز ترين برخورد ها با زن مي شده است به زن معامله اي مي شده كه حتي با حيوانات چنين معامله نمي شده است . موارد ذيل يكي از هزار وكمي از بسياروبه تعبير ديگرمشت نمونة خرواراز عقائد وديدگاهها وبرخوردها ي نا هنجار در مورد زن مي بوده باشد.
 زنان ودختران همواره محكوم پدر وشوهر ودر نبود آنها پسر بزرگ خانواده بودند.
مردان مالك جسم وجان زنان بوده ومي توانستند بفروشند يا به كسي ببخشند وحتي اگر مي خواستند مي كشتند . زنان به عنوان ميراث به وارث منتقل مي شدند. برای زنان هيچ گونه حقوق انساني قايل نبودند  زنان هيچ گونه استقلال اقتصادي از خود نداشتند. معتقد بودند كه زنان از قوة تفكر و تعقل و مشاعر ادراكي بي بهره اند . معتقد بودند كه زن بعد از شوهرش نبايد زنده بماند يا با جنازة شوهرش زنده دفن مي.
 وصدها ازاين قبيل برخورد هاي ظالمانه وعقائد انحرافي كه در طول تاريخ در بارة زن اعمال گرديده است. واين رفتارهاي ستمگرانه روي روحية زنان تأثيرات منفي شديد گذاشتند و حتي خود زنان نيز باور كردند كه موجودات بي ارزش و پست وحقير هستند.
اين باور هاي غلط و رفتارهاي نا هنجار مانع رشد استعداد هاي فطري خدادادي زن شدند و زن هيچگاه اين زمينه را پيدا نكرد كه قوة عقلاني اش را رشد دهد و تواناييهاي فطري و طبيعي اش را به ظهور برساند و به قول معروف دنيا ديده شود ، كسب تجارب كند ، ودنياي اطرافش را نيك بنگرد واز هر پديده اي چيزي بياموزد ، و در نتيجه آن تواناييهاي عقلي وقدرت فكري مردان را بدست آورد.
درجنگ افغان وانگلس درمیدان میوند (میوند نام منطقه است که دربین قندهاروهرات قراردارد  دراین جنگ بسیارشدید که دربین عساکرانگلستان که قوماندان انها اغای الستفین بود ودربین ازادی خواهان مرد وزن افغان درمیدان میوند به وقوع پیوست.
ازادی خواهان ومبارزین زن مرد افغان بدست های خالی ولی احساس وطندوستی  درمقابل افواج منظم انگلیس درنبرد مصروف بودند چون نبرد شدید بود  مبارزین زن ومرد افغان درگرمی شدید صحرای بیدون اب میوند در نبرد ازادی کشورش مصروف شمشیرزنی بوند زنان دلیر وشجاغ افغان مصروف جمع کردن برادران زخمی ایشان ازمیدان نبرد بوند وزخمی های برادران خویش را مرهمی پتی میکردند در نهایت  بعد ازمقاومت شدید مردان افغان نزدیک به شکست بودند ولی این شکست را زنان افغان نمیتوانستند بهیچ عنوان قبول نمایند
در لحظات اخرین شکست ازادیخواهان افغان یکتن ازدختران جوان بنام ملالی در بین مردم ظاهرشد وصدای خود را بلند کرد واین شعررا برای براردان مبارز خود سرود (که په میوند که شهید نه شوی . گرانه لاله بینکی ته دی ساتمه) ( ای برادرم اگر در میدان میوند خود را برای ازادی وطن شهید نکرده .باید بفهمی که تودیگرننگ وغیرت افغانی نداری).
 این شعرملالی نعره بود که ازقلبی سرشارازادیخواهی این دوشیزه افغان درکوشهای برادرانش طنین می نداخت وجرات همت درهم کوبیده برادرانش را  جرات همت می بخشید برادرانش صدای خواهرش را لبیک گفته دوباره داخل میدان نبرد شدند وتازمانی حنگیدن که تمام عساکرانگلیس را شکست دادن و قوماندان ایشان بنام جنرال الفستین کشته شد واغای الفستین ان شخص بود که ناپیلیون را در منطقه( واترلو) شکست داده بود.
 بناء شعرحماسی ملالی سبب شکست جنرال الفستین شد والفستین شکست دهنده ناپیلیون بود فلهذا شعرزن افغان که ازعقل کامل وعقل سلیم وی سرچشمه گرفته بود حریف ناپیلیون را شکست داد که در حقیقت ملالی ناپیلیون را شکست داده است ومیدال قهرمانی شکست ناپیلیون را اذهان خود ساخت واین افتخاربزرگ زن افغان هیچگاهی درمطبوعات منتشرنشده است که قابل افسوس می باشد باید بگویم که افغانستان عزیزصدها خانم لوست ( خانم لوست یک زن عادی کانادای  بود که به عقل کامل وفکرسلیم خود برای ازادی واستقلال کانادا کمر بست ودرسال 1812 کشورکنونی کانادا را ازامریکا ازاد نمود.
برای معلومات بیشتر درباره مساوی بودن حق زن مرد وفرق عقلانی زن ومرد میتوانید کتاب که دراین مورد تحریرشده بطور مجانی ورایگان ازما حاصل نمایند لطفا با ایمل ذیل تماس حاصل فرماید.
jeke33@hotmail.com
هستی جهان درهستی زن
شکست جهان درشکست زن
بهشت خدا درخاک پایی زن
صلح وصفاء دروجدان زن
عبدل. هالند
16 may 2012
پرده بكارت يك غشاي نازك در مدخل مجراي تناسلي زنان يا واژن مي باشد. در افراد مختلف اين پرده يا غشا به شكلهاي مختلف وجود دارد و حتي ممكن است بصورت مادرزادي چنين پرده اي وجود نداشته باشد. در برخي افراد پرده حالت ارتجاعي داشته و در حين رابطه جنسي پاره نمي شود و بعد از رابطه به شكل اول خود باز مي گردد.
متاسفانه يك باور غلط در جوامع جهان سوم وجود دارد و آن اينكه وجود پرده بكارت را نشانه پاكي و عفت زن مي شناسند و نبود آنرا نشانه نا پاكي و لا ابالي گري زن مي شناسند. اين باور كاملا غلط است و متاسفانه به خاطر وجود اين باور غلط بسياري سو استفاده ها صورت مي گيرد. از جمله برخي  ازپزشك ها ویا همكاران شان با اخذ پولهاي گزاف از دختران ساده اي كه بكارت خود را در اثر يك رابطه جنسي يا يك حادثه ديگر از دست داده اند به ترميم پرده بكارت يا هايمنو پلاستي(عمل جراحی هایمنوپلاستی به منظور ترمیم و یا بازسازی پرده بکارت بکار میرود . پرده فوق ، غشاء پوستی حلقه مانندی میباشد و دهانه مهبل را پوشش میدهد . با اولین تجربه یک دختر در مقاربت ، پرده بکارت جراحت میابد و موجب خونریزی میشود. در جراحی هایمنوپلاستی ، بافت پاره شده را به حالت قبلی باز میگردانتد و کیفیت باکره مانندی را ایجاد میکنند) اقدام مي كنند. همچنين بسياري از دختران جوان قبل از ازدواج نگراني بسياري در مورد سالم بودن يا نبودن پرده بكارت پيدا مي كنند كه منجر به مشكلات روحي و رواني در ايشان مي گردد. يا حتي بسياري از دختران به خاطر آنكه آبرويشان را در معرض خطر مي بينند از ازدواج سر باز مي زنند و خود را از لذت داشتن يك خانواده و رابطه جنسي لذتبخش با همسر محروم مي كنند. بايد تلاش كرد تا اين باور غلط اصلاح شود و بسياري از معضلاتي كه ايجاد كرده برطرف گردد.
چین که یکی از بزرگترین تولید کنندگان محصولات مختلف در سراسر جهان است، اخیرا “پرده بکارت مصنوعی” تولید کرده که آن را “پرده بکارت یک بار مصرف”‌ نامیده اند. گفته می شود قیمت هر یک از این کالا حدود ۱۵ دلار است.تولیدکنندگان این کالای مصنوعی می گویند،‌ بیشترین کشور عربی – اسلامی که از این محصول استقبال کرده، مصر است. تعداد زیادی از بازرگانان مصری برای گرفتن نمایندگی رسمی این محصول، به این شرکت تولید کننده رفته و رقابت میان آنان شدت گرفته است.
محصول جدید ( پرده بکارت یک بار مصرف) توانست در کمترین زمان مرز های زیادی درنوردد و معضله کلان دختر خانم های جوان را که اسیر فرهنگ غیر عادلانه و مرگبار می باشند ؛ نجات دهد.
شاید عده ای از شرف و ناموس و پاکیزه گی حرف بزنند، ولی آیا ابزاری و یا شیوه ای هم برای کنترول بکارت « مردان!» هم وجود دارد؟
چرا مرد حق داشته باشد همه ی آن کار های «خیر یا شر» را انجام دهد و زن از آن محروم و حتی قابل سنگسار و کشتار باشد!؟...
حالا «مرد!» چه خواهد کرد وقتی بکارت مصنوعی را با ده دالر بتوان خرید!
 

Sunday, 15 July 2012


  • چادری نماد تعصب و قيود بر زنان
  • در هند نیز برقع یا چادری بعد از لشکرکشی های اعراب در امپراطوری های فارس و قسطنطنیه "استانبول" بوجود آمد و این پدیده جدید به جبر و اکراء بالای زنان درین کشور تعميل شد. قيود و تعصب در برابر زنان هندی؛ دانشمندان، منورین و نویسنده گان هند را وادار ساخت تا مقالات زیادی در زمینه بنویسند و اعتراض خود را علیه آن بیان نمایند.
  • چنانچه جواهر لعل نهرو يکی از بنيان گذارن هند نوين در کتاب معروفش بنام "نگاهی به تاريخ جهان" در مورد حجاب چنين مينويسد: "برای من حيرت انگيز است که هنوز هم بعضی ها اين رسم وحشيانه را می پذيرند و بدان عمل ميکنند" (اشاره وی از برقع و چادری است)، به ادامه ميگويد: "هر وقت فکر ميکنم که زنان در پرده حجاب هستند و از دنيای خارج جدا ميباشند، بی اختيار منظرهء يک زندان در نظرم می آيد، چگونه ملتی به پيش برود، در حاليکه نيمی از مردمش در يکنوع زندان مخفی نگهداشته شوند".
  •  
  • در مورد پيشينهء چادری در افغانستان باید گفت: چادری اساساً لباس و يا حجاب افغانستان نبوده، بلکه به وسیله استیلاء گران به افغانستان انتقال داده شده بود.
  • چنانچه مجسمه های دریافت شده از کندز، هده، کاپیسا و سایر نقاط افغانستان نمایانگر حضور زن در اجتماع بوده که هر کدام آنها بدون چادر و چادری، ولی با لباس های مفشن و همراه با زیورات مقبول تراشیده شده بودند. هم چنان دریافت زیورات گران قیمت از طلا تپۀ جوزجان گواه برین حقیقت است.
  • زنان ده و قریۀ کشورما در هر زمان و در هر حالت صرف از یک رو سری «چادر ساده» استفاده کرده و میکنند.
  • تا کنون هیچ فردی در باره زمان آغاز پوشش برقع در کشور ما چیزی نمی داند، بعضی ها انتقال این رسم و رواج ناپسند را به لشکر کشی های متواتر عرب ها به افغانستان نسبت می دهند و آن را یکی از خصوصیات اسلام و جامعۀ اسلامی می دانند. زیرا عرب ها در سرزمین های مفتوحه خود با فشار زیاد حجاب را بالای زنان قبولاندند و زنان را از اجتماع مردان جدا و منزوی ساختند و مردان را نیز در تحت فشار های اقتصادی خرد و خمیر نموده و تا پای مرگ مجبور به سخت کار کردن و به تنهائی بار سنگین خانواده خود را به دوش کشیدن نمودند. تا به اصطلاح یک زنده گی بخور و نمیری را مهیا ساخته و کاروان زنده گی را در حرکت نگه دارند. اما به آروزی خود که یک زنده گی لا اقل انسانی است هیچگاهی رسیده نتوانستند. ضرب المثل ما افغانهاست که میگویند: "از یک دست صدا بر نمیخیزد" آقایان و دولتمردان ما با این مانع بزرگ در سر راه زنان نی تنها اینکه کشتی شکستۀ خود را به ساحل مقصود برده نتوانستند، بلکه نیم کمیت یک جامعه را به حاشیه رانده و اسیر چادری نموده، جامعه را به بدبختی های فراوان سوق دادند.
  • طوریکه در صفحات قبل خواندیم در بارۀ پوشش زنان ایران باستان، ویل دورانت محقق امریکائی چنین می گوید: «زنان طبقات بالای اجتماع جرأت آن را نداشتند که به جز در تخت روان رو پوش دار از خانه بیرون برآیند و هر گز به آنان اجازه داده نمی شد که آشکارا با مردان آمیزش «اختلاط» کنند. زنان شوهردار حق نداشتند هیچ مردی را ولو که پدر و یا برادر شان باشد، ببینند.»
  •  بنا به همین علت بود که مسافرت شاه امان الله خان با ملکه ثریا "در قرن بیستم میلادی" در اروپا مورد استقبال همه قرار گرفت. تنها حکومت ایران از ابراز گرمی و حرارت خود داری نمود، زیرا ملکه افغانستان همراه با زنان معیتی شان بدون رو پوش به آنجا رفته بودند، در حالی که زنان ایران آن روز در قید حجاب بسر می بردند و شاه ایران ورود ملکۀ افغانستان را بدون نقاب، مخالف عنعنۀ کشور خود شمرد.
  • سفرشاه امان الله، ملکه ثریا و همراهان به ایران
  • شاه امان الله خان پس از باز گشت از سفر اروپا و ایران، با ملاحظه پیشرفت های حیاتی جامعه اروپایی دست به یک سلسله ریفورم های مترقی و روشنفکرانه زد که از جمله آن یکی هم رفع حجاب زنان بود، که آنرا شامل پروگرام های اصلاحی خود نمود.
  • ملکه ثريا پس از بازگشت از سفر اروپ، مقاله اى بتاريخ ۲۵ جولاى ۱۹۲۸ میلادی در اخبار امان افغان منتشرساخت که درآن در مورد چادرى گفته شده بود: "چادرى زن را از تنفس هواى آزاد مانع می‌گردد و به همين سبب اکثريت زنان به مرض مبتلا شده اند. عنعنه پوشيدن چادری که معلوم نيست از کجا وارد اسلام شده، رفته رفته شکل مذهبى را بخود گرفت که درهمه اديان و کشورها ديده می‌شود، طوريکه برقع و دولاق امروز در وطن ما يک عمل عنعنوى بوده وبه مرورزمان جاى خود را دردين ومذهب تاسيس نمود و به آن صبغه مذهبى دادند." قبل از نشر مقاله، ملکه ثريا باعده ئى از زنان صحبت کرد.
  • نخست دختران مکاتب را ملاقات نمود و با آنها در مورد چادرى صحبت نموده و آنهارا تشويق نمود تا در از بين بردن آن سعى و کوشش نمايند، اما مجبور نيستند.
  •  سپس ملکه ثریا تعدادى از زنان را درقصردلکشا ملاقات نمود و به آنها گوشزد کرد که با مردان در کارها سهم مساوى بگيرند، بخصوص در انکشاف کشور و درچهار ديوارى خانه بقسم محبوس نباشند. او متذکرشده بودکه زنان اروپائى در فابريکه ‌ها کار می‌ کنند، لاکن زنان افغان که جسماً قوى تر اند، اما در انکشاف کشور سهم نمى گيرند، زيرا علت آن پرده چادرى است که درهيچ جا قابل قبول نيست.
  • زنان از نظر مذهبى می‌بايد يک روپوش مخصوص در سر کنند تا موهاى شان را بپوشاند، مگر پنهان کردن دست و روى زنان در روستاهاى کشور رايج نيست، اما معلوم نيست از چه زمانى برقع و دولاق که زن را از فرق سر تا پاشنه پا در خود می‌پيچد، رايج گشته و درشهرها رفته رفته چنان اهميت پيدا کرده که اگر زنى بدون برقع از خانه خارج شود، گويا که آبروى مرد را از بين برده است.
  • شاه امان الله در جولای 1928 میلادی در حالی که تازه ازسفراروپا باز گشته بود، عده یی اززنان شهرکابل را درقصر دلکشا ملاقات نمود واز تجارب و اندوخته های سفرش به آنها قصه کرد وچنین گفت: " خوشبختانه که من به چند کشور اسلامی سفر کردم و به این نتیجه رسیدم که درهیچ یک از ممالک نه درترکیه و نه درایران زنان مثل افغانستان زنده به گورند. حجاب شما را از ترقی و پیشرفت بازداشته، از نعمت علم محروم ساخته و مانع آن گردیده که برخلاف خواهران غربی تان بدون کسب و پیشه باقی بمانید. امیدوارم روزی فرا رسد که شما را دراین قید نببینم.." در ضمن شاه درهمه سخنرانی های خود در باره کار و فعالیت زنان درکشورهای خارج صحبت همه جانبه می نمودند.چنانچه خطاب به مردم قندهار چنین فرمودند: "من شخصاً در اروپا مشاهده نمودم که زنان دوش به دوش مردان کار می کنند و در تمام ساحات زنده گی و در همهً امور سیاسی، اجتماعی و تجارتی سهم فعال می گیرند. شما میتوانید زنان را در دفاتر، در کارخانه ها و فابریکه ها بیابید . . . خلاصه در هرجا که بروید، زن هست، مگر در افغانستان زنان فقط این را میدانند که بیکار در خانه بنشینند و بخورند. "آنوقت شاه روی خود را به چند زن حاضر کرده گفت: "پس شما چه میتوانید بکنید؟ بکوشید شما خود پول به دست بیاورید. شما در مملکت تان هرگونه معدن دارید. آنها را استخراج کنید و از آن استفاده نمائید. شرکت ه، فابریکه ها تاًسیس نمائید و کمی زحمت و شجاعت به خرچ دهید، در آن صورت مبالغ هنگفت پول به دست خواهید آورد." در نتیجه ی همین طرز فکر بود که شاه امان الله در لویه جرگۀ پغمان در جریان سال 1307 از ملکه خواست تا به حیث اولین زن افغان رو پوش خود را در حضور نماینده گان مردم به طور رسمی از چهره بردارد و بدین وسیله به رفع حجاب رسمیت دهد. به تعقیب آن زنان حاضر در مجلس که همه با شوهران خود حضور داشتند، ازین اقدام ملکه پیروی نموده و رو بند های خود را از چهره ها بالا زدند. این روز مصادف با 12 اکتوبر 1928 میلادی در واقع روز آزادی و تاریخی برای زنان ما از قید چادری بود. "برماست که همه ساله ازین روز تاریخی با راه اندازی گردهمائی ها جشن های بزرگی را برپا نماییم." ولی نماینده گان نه تنها این که رفع حجاب را تائید نکردند بلکه اکثر نماینده گان ازین پیش آمد شاه و ملکه منزجر گردیدند و حتی بعضی ها صدای اعتراض خود را نیز بلند کردند.
  • امان‌ الله خان در یک ملاقات با ماموران عالی رتبه گفت که: از رشوت خوری و شراب نوشی ماموران مطلع است و بزودی آنها را بشدت مجازات خواهد نمود. بقول منشی علی احمد، هدف شاه از بیان این نکته ترساندن ماموران بلند رتبه و خاموش کردن شان در موضوع روی لوچی زنان بود که با این امر سر مخالفت داشتند، از جمله محمودخان یاور و میر هاشم خان وزیر مالیه بودند. بنابرین شاه به اولین کسانی که دستور داد تا با خانم های خود بدون چادری حاضر شوند، همین دو نفر بودند. بعد از این بود که سایر مامورین زنان خود را به پغمان و پارکها و سینما‌ ها بطور روی لوچ و بدون چادری بیرون می‌ بردند. امان ‌الله خان در جشن ١٩٢٨در بيانيه افتتاحيه خود از تعدُد ازدواج سخن زد و گفت: سعادت آينده کشور مربوط به مادران است که نسل جديد را تربيه می‌ کنند. پس هيچ فردى نبايد بيشتر از يک زن داشته باشد، امان ‌الله خان خطاب به زنان گفت: پاک و عفيف و با عصمت باشيد و در اين صورت ترس از شوهران خود نداشته باشيد. درین زمان ملکه ثريا و نورالسراج که شاه را همراهی می کردند، بدون چادرى بودند و با نماينده گان ملاقات نمودند، سپس اتن ملى اجرا گرديد. در اين محفل اکثريت زنان ديپلومات ها نیز شرکت ورزيده بودند.
  • ملکه ثریا بانوی نخست کشور به خاطر رفاه و رهائی زنان از بند اوهام و عقاید خرافی درد ناک فکری و محیطی، چنان عشق و علاقه داشت که حاضر شد خودش به صفت مفتش و ناظم امور مدرسهً نو تائسیس نسوان کار کند و در تحقق برنامه های اصلاحی شاه امان الله سهم قابل ملاحظهً را ایفا دارد وی از زمره آنعده زنان فعال و پیشقدم بود که تاریخ سلطنت های افغانستان هرگز بیاد ندارد که قبل برین ملکه "مادر معنوی ملت" تا این حد دلسوز، ترقی خواه، فعال، سخنور و همکار و همنوای موثر شاه در امور کشور بوده باشد.
  • شاه و ملکه در تلاش رفع حجاب و فراغت زنان از قید و بند کهنهً دست و پا گیر نه تنها آرمان های پاکی داشتند، بلکه آنان رفع حجاب و دسترسی زنان به علم و دانش و سهمگیری مساویانه زنان و مردان در پیشرفت و آبادانی کشور را به امر ترقی و انکشاف کشور صواب می دانستند نه زیان! پس بر ماست که از این خدمت ملکه ثریا سپاسگزاری و آن را یادآوری نماییم تا نسل های آینده نیز این بانوی دلسوز و پر عاطفه را بشناسند و یاد اورا گرامی دارند.
  • بر مبنای همین مفکوره مترقی بود که رفع حجاب نخست در کابل و بعدا به سایر ولایات و شهرهای افغانستان انتشار یافت و مورد استقبال روشنفکران و حامیان دموکراسی قرار گرفت. اما قابل یادهانی است که اصلاحات شتابزده دوره امانی از یک طرف روند ترقی و انکشاف را در کشور گشود و از سوی دیگر موجبات عکس العمل ارتجاع و عقب گرایان مذهبی را فراهم ساخت. چنانچه هنگام زمامداری حبیب الله کلکانی ضمن مقابله با سایر رویداد های ترقی پسندانه عصر امانی با پدیده رفع حجاب نیز خصمانه برخورد و زنان افغان بار دیگر مجبور گردانیده شدند تا در قفس چادری محصور بمانند.
  • بتاریخ دوم سنبله 1338 "24 اگست 1959 میلادی" ملکه حمیرا به معیت شاه و زینب داود به همراهی شوهر خود داوود خان صدراعظم وقت و بعضی اراکین حکومت با خانم های شان بدون چادری به غازی ستدیوم رفتند و رسم گذشت معارف را از فراز لوژ سلطنتی مشاهده کردند. این دومین نهضت زنان در افغانستان بود که رد پای دوره امانی را تعقیب نمودند.
  • تا اینکه بعد از انفاذ قانون اساسی 1343 شمسی برابر با 1967 میلادی و رویکار آمدن به اصطلاح دههً دموکراسی اندکی زمینه مساعد شد تا مسألهً رفع حجاب به مثابه رکن اساسی از تساوی حقوق زنان و مردان مورد توجه حکومت قرار گیرد و بر مبنای آن در پرتو قانون اساسی متذکره، رفع حجاب با سهم گیری اعضای خانواده سلطنتی و اراکین دولت در مراسم جشن استرداد استقلال و سایر ایام رسمی و تجلیلی ترویج و دوباره مطرح و آهسته آهسته تعمیم یافت.
  • صالحه فاروق اعتمادی وزیر کار و امور اجتماعی در دفترخاطرات خود چنین نبشته است.
  • بوجود آمدن نهضت زن و رفع حجاب و برداشتن چادری که با شرایط خاص صورت گرفت برایم روزی فراموش ناشدنی است. من فردای آن روز برآمدم و برای شب سوم اجازه 10 خانم «از معلمه ها» را برای اشتراک در جشن استقلال در کمپ شاهی چمن حضوری از صدراعظم آنوقت مرحوم سردار داوود خان کسب نمودم و پس از آن موضوع را به اطلاع وزیر معارف وقت، محترم دوکتور پوپل رسانیدم. وزیر روشنفکر فرمودند که: سه نفر از موسسه نسوان و محترمه خانم خود شان نیزشرکت کنند. با افزون چهار خانم از جانب وزیر صاحب، شمار خانم های ما به چهارده نفر رسید. این یک شب فراموش ناشدنی و پرحادثه در زنده گی ما زنان بود.
  •  صالحه فاروق اعتمادی سرپرست مدیره لیسه ملالی "از سال 1958 – 1963 میلادی" بود و بنا به همین دلیل بود که پروسه رفع حجاب و سازماندهی بی سر و صدای آن بدوش اوگذاشته شده بود. او می افزاید:
  • روز بعد کار، با دقت کامل آغاز گردید و ما شاگردان را به صورت انفرادی با وقفه ه، بدون حجاب از لیسه خارج کردیم. هدایت داده شده بود که روز 10 نفر بدون چادری از مکتب خارج شوند و ما زنان تشنه آزادی جرئت کردیم که در ظرف سه روز این کمیت را به دو صد و بیشتر از آن برسانیم. ولی با رعایت وقفه و نوبت ت، در روی سرک تعداد زیاد به چشم نخورد. درساعت رخصتی خودم شخصاً به صنف درسی می نشستم و به نوبت شاگردان را اجازه برآمدن می دادم . خوشبختانه جریان پروسه بی حجابی «بدون چادری، روی گشاده» موفقانه با تلاش و همدستی همه زنان در نقاط مختلف شهر کابل با موفقیت به انجام رسید. شاگردان بسیار خوش بودند و ازین نعمت به گرمی استقبال کردند. ولی اندک فامیل های بودند که در سمت مخالف نهضت قرار گرفتند و مانع بی حجابی به دختران شان شدند. لیکن این مشکل با صحبت و مذاکره با خانواده های دختران به زودی حل و فصل شد. برای ما که در راه نهضت زن و رفع حجاب تپ و تلاش بسیار زیاد نموده بودیم حادثه بزرگ و جاودانه در تخیل وحیات ما و تمام زنان کشورعزیز ما بود از خوشی زیاد در جامه نمیگنجیدیم.
  • درین جا خالی از دلچسپی نخواهد بود تاخاطرات یک تن از باشنده گان شهر شبرغان را به اسم عبدالله دلاور که در آن هنگام کودک بیش نبود جهت معلومات مزید خدمت شما ارائه دارم. او گفت که به مامورین دولت در شهر شبرغان به شکل سری هدایت کتبی رسیده بود که در تجلیل از روز های ملی به معیت خانم های شان، باید در محافل رسمی اشتراک ورزند. هم چنان درین مکتوب اکیداً ذکر شده بود که خانم های مامورین عالی رتبه بدون حجاب باید در مراسم رسمی اشتراک ورزند. عده یی از مامورین این ولا از شنیدن چنین اطلاعیه زیاد متاثر و نگران شده بودند زیرا نمی خواستند زنان خود را بدون حجاب در محضرعام به نمایش قرار دهند؛ ولی مجبور بودند تا طبق هدایات مقامات رهبری کشور عمل نمایند، در غیر آن وظایف شان در تحت سوال قرار می گرفت. این رویداد در آستانه جشن استقلال، سال 1960میلادی اتفاق افتاد. او می گفت من درین هنگام با پدرم به بازار رفته بودیم .هنوز بازار به اصطلاح گرم نشده بود که پولیس ها از چهار طرف به شهر و بازار ریختند و به دوکانداران دستور دادند تا خود شان داخل دوکان ها شده و در ودروازه دوکان ها را تا گذشتن زنان از روی جاده ببندند. پدرم نیز ناچارشد که در یکی از دوکان ها خود را پنهان نماید. من دربیرون دوکان منتظرپدرم ماندم تا پدرم از حبس موقت آزاد شود و هردو به کمپ ها جهت اشتراک در جشن برویم. پولیس ها تمام جاده را از مردان تهی نمودند. هنوز زمان کوتاهی سپری نشده بود، که جفت اول از دور نمایان شد و در جاده بزرگی که به کمپ ها در چمن منتهی می شد، داخل شدند. خانم یک بالاپوش سیاه دراز، جوراب های دبل و تیره، یک جوره دستکش سیاه، با یک چادر سفید کلان و یک دانه عینک سیاه با شیشه های بزرگ، از مقابل من گذشتند. به نظر من چندان جالب نبود زیرا فقط کمی رویش معلوم می شد در حالیکه من حتی رقص زن ها را در محافل عروسی دیده بودم. ولی مرد هایی که در دوکان توقیف شده بودند، حالت عجیبی داشتند. هریک از درز دروازه و از درون دوکان زنان را نگاه می کردند. برای شان خیلی خیلی جالب بود زیرا من از بیرون دروازه دکان صدا های آنها را می شنیدم که به یک دیگر خود می گفتند تو پس شو. پس شو، پس شو تو، نزدیک بود که سر و صدا بلند شود و پولیس به سر وقت شان برسد. از آن روز به بعد در شبرغان، روی لچی "گشاده روئی" آغاز و بدون کدام حساسیت و تعصب به پیش رفت. یکی از عوامل آن هم موجودیت تفحصات نفت و گاز با کارمندان روسی در شبرغان بود که خانم های آنها به صورت آزادانه در شهر رفت و آمد نموده و خریداری مایحتاج خانه را زنان انجام می دادند.
  •  بعد از آن زمان بر وفق ارزشهای قانون اساسی، قانون اساسی دوره جمهوری و قانون اساسی جمهوری های دموکراتیک بعدی رفع حجاب منحیث یک اصل در تساوی حقوق اعضای جامعه مطرح گردید. طبق قانون جمهوری دموکراتیک در دههً 60 خورشیدی «دههً زن» علی الرغم جنگ تحمیلی و اجیران خود فروخته داخلی که علیه کشورما ادامه داشت و آنها آموزگاران زن، کارکنان دولت، دانش آموزان مدارس و دانشگاه، داکتران و انجینران زن را تهدید، ترور و به شهادت می رسانیدند با آن هم هزاران، هزار زن با شهامت افغان چادری ها را به دور افگنده و مصروف کار و ایجادگری گردیدند." درین جا یکی از سر گذشت دکان چادری فروش را که خود شاهد آن بودم به توجه شماعزیز خوانندهً گرامی میرسانم:
  • "در یکی از روز های خزان، در خانه یکی از دوستانم دعوت بودیم. بعد از صرف غذا و ختم مهمانی با دو دوست دیگرم رهسپار خانه های خود شدیم. درنزدیکی منزل دوستم یک دوکان چادری فروشی وترمیم چادری وجود داشت که خانم ها چادری های شان را بعد از شستن درین دوکان جهت رنگ مجدد و چین دادن، می آوردند. متوجه شدم که مرد دوکاندار با پسر خود بسیار افسرده و پریشان حال نشسته بودند. سلام دادم و پرسیدم چطور هستید ؟ گفتند می گذرد . باز پرسیدم بازار چادری چطور است؟ گفت نپرس. شما حد اقل یک سوال در باره چادری نمودید، ولی سایرزنان حتی طرفش نگاهی هم نمی اندازند و آن را بلای جان خود می دانند. درین اثنا پسرش لب گشوده چنین ادامه داد: روز پنج شنبه گذشته چهار زن که بسیار شیک پوش بودند و از کنار دوکان ما رد می شدند، یکی از آنها به من نزدیک شد و رو به من کرده گفت: چه وقت این دوکان کاهو های سرچپه ات را می بندی؟ زیرا ازدیدن آنها اذیت می شوم.
  • او راست می گفت ؛ زیرا چادری زندانی بیش برای زنان نیست و واقعاً شکنجه کننده است. خوشبختانه زنان در آن ایام از شراین زندان رهائی یافته بودند و نفس تازه می کشیدند . شاد بودند ونورآزادی و امید به روی شان لبخند می زد.
  • ولی با دریغ وافسوس که این نعمت بزرگ به زودی از زنان در تحت سلطهً رژیم زن ستیزطالبان گرفته شد. طالبان بار دیگر به زور و اکراه، زنان را در زندان چادری پیچیده وازابتدایی ترین حقوق شان محروم ساخته و مانع حضور شان دراجتماع گردیدند.
  • اکنون بسیاری براین باورند که برقع حجابی افغانی است و تا نام زن افغان به میان می آید، اولین چیزی که به ذهن ها خطورمی کند، همانا برقع های آبی رنگی است که به سان یک نماد، زن افغانستان را به تصویر می کشد. دختری نوجوانی که باراول برقع آبی را بالای سرش حمل می نمود. به برگشت درخانه به مادرش چنین گفت: نمیتوانستم راه بروم وتصورمی کردم که به زمین میخورم. هرقدمی را که برمی داشتم، احساس می کردم زیرپا هایم خالی می شود. خود را در پشت جالی چادری زندانی وحقیرنسبت به بچه ها احساس می کردم وقتیکه پسران را آزاد دیدم، لحظهً پیش خود گفتم کاش پسرمی بودم تا به این مصیبت سر دچارنمی شدم .احساس نفس تنگی داشتم، ضربان قلبم زیاد شده بود. عرق از زیر موهایم مانند باران بهاری می بارید، برای دیدن اطرافم هر لحظه مجبور بودم تا تمام سرم را بچرخانم. زیرا ساحه دیدم خیلی ها کوچک بود. مانند اسپ گادی که بجز از جلو، اطراف خود را دیده نمی تواند درحرکت بودم. درهمین گرمای 45 درجه سانتیگراد تابستان به یاد زنان حامله و مریض افتادم که در زیرچادری چقدر سختی وعذاب می کشند. بویژه زمانیکه دلبدی و . . . داشته باشند. در همین تصور غرق بودم که ناگهان جوئی را در پیشرویم دیدم، خواستم از آن خیزبزنم. نمیدانم که دفعتاً چه شد، مانند مرغی کلوله شدم و سخت به زمین خوردم و زنخ، دستان و زانوهایم زخمی و خون آلود شد و لنگ لنگان خود را به خانه رسانیدم.
  • نوع پوشش زنان در طی دو سده ئی اخیر فراز و فرود های زیادی را تجربه نموده است از رفع حجاب دوره امان الله خان در دهه های نخست قرن بیستم همزمان با آتاترک در ترکیه و رضاشاه در ایران گرفته تا پوشیدن مینی ژوپ و ماکسی ژوپ در دوران داوود خان و یا حکومت حزب دمکراتیک خلق و بالاخره نوع متضاد آن، یعنی برقع در دوران طالبان .
  • البته‌ بسياری از زنان‌ تحصيلكرده‌ ما‌ پس‌ از فروپاشی "طالبان"‌ پوشيدن‌ برقع‌ را كنار گذاشتند، اما بعضی از آنان‌ مجددا پس‌ از گذشت‌ چند ماه‌ همين‌ پوشش‌ را انتخاب‌ كردند. زیرا آنها با پوشیدن برقع‌ احساس‌ امنيت‌ ميكنند.
  • پوشيدن چادری و برقع در حال حاضر که ما در آستانه قرن 21 زنده گی مينمایيم، بر اساس موازين پذيرفته شدهء بين المللی، اعلاميهء جهانی حقوق بشر که در آن حقوق يکسان افراد بشر را تضمين ميدارد، نه تنها بی عدالتی در حق زنان است، بلکه توهينی است بر حقوق و آزادی های فردی انسان و به ويژه زنان که بصورت مستدام در کشورهای اسلامی نظير افغانستان مورد خشونت قرار گرفته و با کم بها دادن ها به انسان درجه دوم تنزيل يافته اند.
  • برای آوردن اصلاح و بهبود در اين راستا تصور مینماییم که نهاد ها و ارگانهای حامی حقوق بشر، مشارکت سیاسی زنان، وزارت امور زنان و وکلای زن به همکاری رسانه های جمعی نه تنها تبليغات گسترده را راه اندازی کنند و ذهنيت مردان و زنان را روشن سازند، بلکه بالای دولت فشار وارد کنند تا در کاهش قوانين و مقررات سختگيرانه که آرزوی بنيادگرايان در آن مضمر است، مساعی شانرا مبذول دارند.
  •