سیاه چادر مرا پنهان ندارد
نمایی مو مرا عریان ندارد
چو خورشیدم، زه پشت پرده تابم
سیاهی ها نمیگردد نقابم
نمی خواهد مرا درپرده پنهان
اگرعابد نباشد سست ایمان
توکه از شهر طریقت ها بیایی
بر موی من چرا راه گم نمایی
نخواهم ناصح وارون کارم
که پایی ضعف تو من سرگذارم
کی انصاف دراین حکمت می بینم
که گناه ازتو ولی من دوزخ نیشینم
بجای موی من ای مصلحت ساز
بروی بر ضعف نفست چادر انداز